منو اصلی
مهارت تفکر انتقادی
مقدمه بر مهارت تفکر انتقادی ( تفکر نقادانه )
هر لحظه از شبانهروز ما در معرض اطلاعات مختلف قرار میگیریم. برای حیوانات و انسان نخستین این اطلاعات دست اول بودند: چیزهایی که فرد میبیند، میشنود، لمس میکند، میچشد و بو میکند. با ظهور زبان در بین انسانها آنها نوع دیگری از اطلاعات (اطلاعات دست دوم) پدید آمد و آنچه که امروزه با آنها روبهرو هستیم، غالباً از این دسته اطلاعات هستند. کمی به اطلاعاتی که روزانه دریافت میکنید، فکر کنید: آنچه والدین یا دوستانتان میگویند، چیزی که در مدرسه به شما آموزش داده میشود، آنچه که در تلویزیون مشاهده و یا در روزنامهها و مجلات مطالعه میکنید: بدون شک میتوان گفت که اغلب این اطلاعات که امروزه با آنها روبهرو هستیم در حال ارائه اصول یا موضوعاتی هستند که از ما میخواهند با آنها هم عقیده شده و آنها را بپذیریم. ما در دورانی زندگی میکنیم که وجه مشخصه آن تلاش در متقاعدسازی همگانی است. هر بار که رادیو یا تلویزیون را روشن میکنیم و یا کتاب یا مجلهای را میگشاییم، در معرض بمباران اطلاعاتی قرار میگیریم که سعی دارند ما را متقاعد سازند تا فرآوردههای آنها را خریداری کرده و یا به نامزد انتخاباتی یا حزب سیاسی خاصی رأی بدهیم یا ایده و اصول مختلف مطرح شده را بپذیریم. حتی زمانی که با دوست، همسر، والدین، راننده تاکسی و… نیز تعامل میکنیم همواره با مسائلی روبهرو میشویم که از ما خواسته میشود برداشت آنها را از آنچه درست، واقعی و یا زیبا است، بپذیریم.
اما آیا پذیرش بیچون و چرای اطلاعاتی که دریافت میکنیم، از ما انسانی بیاراده و عاری از نیروی تفکر یا عقل سلیم نمیسازد؟ چنین فردی تسلیم محض محیط است و همواره براساس اصول دیگران و برپایه خواست محیط زندگی میکند و قادر نیست تا از زندگی آنگونه که خودش میخواهد لذت ببرد. مهارت تفکر انتقادی این امکان را برای ما فراهم میآورد که با دریافت اطلاعات و دیدگاههای موجود راجع به مسائل مختلف، صرفنظر از سوگیریهای شخصی یا باورها و ارزشهای نادرست احتمالیمان، بتوانیم بهترین نتیجه را استنباط کرده و براساس آن عمل نماییم.
تفکر انتقادی عبارت است از توانایی تفکر مستقل و تأملی، و فکر کردن به شیوهای روشن و منطقی. داشتن تفکر انتقادی به معنای مجادله یا انتقاد نسبت به دیگران نیست. بلکه نوعی مهارت است که میتواند در افشای سفسطهها و استدلالهای نادرست بهکار گرفته شود، به علاوه نقش مهمی در استدلال و تکالیف سازنده بازی میکند. تفکر انتقادی به ما کمک میکند تا به کسب دانش بپردازیم، نظریههای خود را بهبود ببخشیم و به استدلالهای قوی دست یابیم. همچنین میتوان از آن برای پیشبرد فرایند کاری و ارتقای نهادهای اجتماعی استفاده نمود.
فردی که از مهارت تفکر انتقادی برخوردار است قادر خواهد بود تا:
تفکر انتقادی عبارت است از بررسی و آزمایش موضوعاتی که برای پذیرش ارائه میشوند، به منظور کشف اینکه آیا آنها منطبق با واقعیت هستند یا خیر. این استعداد علاوه بر آنکه ذاتاً در انسان وجود دارد، نیازمند آموزش و پرورش است.
تفکر انتقادی ( تفکر نقادانه ) بسیار مهم است چرا که فرد را قادر میسازد تا اطلاعات دریافتی را ارزیابی نموده و خطرات عمل بر پایه یک فرض غلط را به حداقل برساند. فقدان این استعداد ذهنی میتواند باعث صدمه، مسمومیت، عدم پذیرش و یا خرابکاریهایی شود که ممکن است فرد را با خطرات مهلکی روبهرو سازد. همه افراد به طور ذاتی از این استعداد برخوردارند، اما آنچه که به عنوان یک مهارت زندگی از آن یاد میشود، فراتر ازشیوه معمول تفکر انتقادی که انسان را از خطرات مصون میدارد، میباشد.
تفکر انتقادی در این مفهوم، عبارت است از یک فرآیند ذهنی تحلیل یا ارزیابی اطلاعات، بهویژه بیانات یا موضوعاتی که افراد به عنوان یک اصل ارائه میکنند. تفکر انتقادی فرایندی است شامل: تأمل روی معنای عبارات، بررسی شواهد و استدلالهای ارائه شده، و قضاوت راجع به واقعیتها، افرادی که تفکر انتقادی دارند میتوانند این اطلاعات را از طریق مشاهده، تجربه، استدلال، و تعامل با دیگران جمعآوری کنند. اساس تفکر انتقادی را ارزشهای عقلانی تشکیل میدهند، از جمله: تیزبینی، صحت، دقت، مدلل بودن، تمامیت و بیطرفی.
به نوعی میتوان گفت تفکر انتقادی در کنار شیوه تفکر خلاق پیش نیاز سایر مهارتهای زندگی از جمله حل مسئله، تصمیمگیری، ارتباط مؤثر و روابط سازنده را تشکیل میدهد. فردی که توانایی تفکر انتقادی نداشته باشد نمیتواند راهحلهای متعدد برای مسائل را ارزیابی و بهترین شیوه را انتخاب کند و لذا با شکستهای متعدد روبهرو خواهد شد. در واقع تفاوت تفکر انتقادی و تفکر خلاق نیز در این است که تفکر خلاق منجر به نوآوری و خلق ایدههای جدید میگردد، در حالی که تفکر انتقادی فرد را قادر میسازد تا ایدهها و راهحلهای موجود را ارزیابی کرده و بهترین آنها را انتخاب کند.
از دیگر موارد اهمیت تفکر انتقادی میتوان به این موارد اشاره نمود:
۱. تفکر انتقادی یک مهارت تفکر عمومی است. توانایی تفکر به شیوهای روشن و منطقی برای هرگونه انتخابی که پیش رو دارید، ضروری و حائز اهمیت است. اگر شما در یکی از حوزههای آموزشی، پژوهشی، مالی، مدیریت و یا قانون مشغول به کار هستید میدانید که داشتن تفکر انتقادی لازمه موفقیت شما در کارتان است. اما این نوع تفکر صرفاً به حوزههای کاری خاصی محدود نمیشود و توانایی خوب فکر کردن و حل مشکلات، مهارتی است که برای همه افراد با هرگونه خطی مشی یا حرفهای که داشته باشند، مفید و لازم میباشد.
۲. تفکر انتقادی مهارتهای زبانی و ارائه را افزایش میدهد. تفکر روشن و سیستماتیک میتواند نحوه ابراز عقاید را در ما بهبود ببخشد. تفکر انتقادی همچنین با یادگیری چگونگی تحلیل ساختار منطقی موضوعات، توانایی فهم و قوه ادراک را در افراد افزایش میدهد.
۳. تفکر انتقادی، خلاقیت را ارتقا میبخشد. خلاقیت صرفاً موضوعی نیست که با ایجاد ایدههای نوظهور یابد، یعنی تنها تولید راهحلهای تازه شرط کافی برای خلاقیت نیست. بلکه فرد خلاق کسی است که بتواند ایدههای جدیدی خلق کند که مفید بوده و متناسب
با تکلیف حاضر باشند. تفکر انتقادی نقشی بسیار مهم در ارزیابی مفید بودن و میزان تناسب ایدههای جدید، انتخاب بهترین آنها و اصلاح آنها در صورت لزوم بازی میکند.
۴. تفکر انتقادی برای تأمل و خوداندیشی ضروری است. به منظور داشتن معنا در زندگی و سازماندهی زندگیمان بر طبق آن، ما نیازمند توجیه و تأمل روی ارزشها، باورها و تصمیماتمان هستیم؛ که تفکر انتقادی ابزار این فرآیند خودسنجی را برای ما فراهم میسازد.
با وجودی که اغلب افراد با این موضوع که تفکر انتقادی یک مهارت فکری مهم است موافق هستند، اما اکثر آنها نمیدانند که چگونه میتوانند این مهارت را در خودشان ایجاد یا بهبود ببخشند. یک علت آن این است که تفکر انتقادی یک مهارت فوق تفکر است و نیازمند تأمل دقیق روی اصول صحیح استدلال و بهکارگیری یک تلاش آگاهانه برای درونیسازی آنها و اجرای آنها در زندگی روزمره میباشد. همانگونه که مشهود است این کار آسان نیست و تقریباً به یک دوره طولانی تمرین و ممارست نیاز دارد.
استعداد ذاتی افراد برای استدلال متفاوت است. روانشناسان همچنین کشف کردهاند که سوگیریهای پایدار یا سفسطههایی در استدلالهای بشر وجود دارد. کسب دانش صریح راجع به این قیود شناختی و اصول صحیح استدلال میتواند به ما کمک کند تا مهارت تفکر انتقادی خود را تا اندازهای بهبود بخشیم.
با این وجود، تنها آگاهی از اصولی که استدلال خوب و بد را متمایز میسازند، کافی نیست. به عنوان مثال شخص ممکن است درک کاملی از اصول بازی تنیس داشته باشد، اما هنوز در اجرا و به کار بستن این اصول در بازی واقعی شکست بخورد. به طور مشابه، لازمه تفکر انتقادی نیز رشد توانایی درونیسازی اصول استدلال بهینه، و کسب آمادگی اجرای این اصول در زندگی روزمره میباشد. اشکال عمده دورههای آموزش تفکر انتقادی نیز آن است که اغلب تنها به ارائه نظری اصول استدلال میپردازند و از پشتوانه عملی برای چگونگی اجرای این اصول در موضوعات واقعی برخوردار نیستند.
کسب دانش و تمرین برای کسب مهارت تفکر انتقادی تنها زمانی به نتیجه خواهد رسید که فرد از نگرش مثبت و انگیزش کافی برای یادگیری این مهارت برخوردار باشد. نگرشهای زیر اگرچه غیرمعمول نیستند، اما موانعی برای رسیدن به تفکر انتقادی به حساب میآیند:
برای تقویت تفکر انتقادی، تأمل روی دلایل باورها و اعمال از اهمیت بسزایی برخوردار است. فرد همچنین باید اشتیاق زیادی برای درگیر شدن در مذاکرات، اشتباه کردن احتمالی، تغییر عادات بدقبلی، و پرداختن به پیچیدگیهای زبانشناختی و مفاهیم انتزاعی داشته باشد.
تفکر انتقادی ( تفکر نقادانه ) را میتوان دربرگیرنده دو جنبه زیر دانست:
۱. مجموعهای از مهارتهای شناختی شامل تحلیل، ترکیب، تفسیر، توصیف، ارزیابی، تعمیم، استنباط، روشنگری، مقایسه و تشخیص استدلالهای غلط.
۲. توانایی و تعهد فکری برای بهکارگیری این مهارتها در هدایت رفتار.
تفکر انتقادی، صرفاً جمعآوری اطلاعات نیست. فردی که حافظه خوبی دارد و از دانش بسیاری نیز برخوردار است لزوماً نمیتواند دارای تفکر انتقادی نیز باشد. کسی که این مهارت را دارد قادر است براساس دانشی که دارد پیامدها را استنباط کند، و میداند که چطور از اطلاعاتش برای حل مشکلات استفاده کند و چگونه به جستوجوی منابع اطلاعاتی مناسب بپردازد.
برای تبدیل شدن به فردی با تفکر انتقادی، در ابتدا باید تا آنجا که ممکن است درباره همه چیز به جمعآوری اطلاعات پرداخت تا صرفاً به یک حوزه اختصاصی یا موضوعات خاص محدود نشویم. این مسئله مهم است چون نداشتن دامنه اطلاعاتی وسیع و یا بدتر از آن نداشتن قوه قضاوت صحیح، دیدگاه ما رادر حین تحلیل موضوعات یا موقعیتهای مختلف محدود میسازد، به ویژه در مورد موضوعاتی که دامنه وسیعی از مسائل را در بر میگیرند، و لذا ما ممکن است به نتیجهگیری یا استنباطی ضعیف و ناپخته دست یابیم. با وجودی که آگاهی هرچه بیشتر راجع به یک مسئله خاص، بد نیست اما اطلاعات جزئی در قضاوت راجع به موضوعات دیگر که محتوای متفاوتی دارند، کاملاً بیفایده و بلااستفاده خواهد بود. بنابراین به جای اینکه با پرداختن بیش از حد به جزئیات هر موضوع، زمان و نیروی فکر خود را بیهوده صرف کنید، سعی کنید با بررسی اصول کلی موضوعات مختلف، به دامنه اطلاعات خود بیفزایید.
فرایند تفکر انتقادی را میتوان به ترتیب زیر در نظر گرفت:
۱. گردآوری نظرات راجع به همه جنبههای وابسته به یک مسئله و همچنین استدلالهای منطقی که هریک را پشتیبانی میکند؛
۲. شکستن استدلالها به موضوعات تشکیلدهنده آنها و استخراج تلویحات اضافی از این موضوعات؛
۳. بررسی این موضوعات و تلویحات از نظر تناقضات درونی؛
۴. تعیین ادعاهای ضدیت بین استدلالهای مختلف و وزندهی نسبی به این ادعاها؛
۵. وزن ادعاهای مختلف را ارزیابی کنید.
تفکر انتقادی متضمن آن نیست که فرد حتماً به نتیجهگیریهای درست و صحیحی دست مییابد. اولاً فرد ممکن است همه اطلاعات مربوطه را در دست نداشته باشد و در واقع شاید مهمترین اطلاعات از نظر او دور مانده و یا حتی قابل دستیابی نباشند. و دیگر اینکه پیشداوری و سوگیریهای شخصی ممکن است مانع از جمعآوری و ارزیابی مؤثر اطلاعات در دسترس گردند.
به منظور کاهش سوگیریهای شخصی، میتوانید در طول فرایند تفکر انتقادی از مقیاسهای مختلفی استفاده کنید. مثلاً به جای اینکه بپرسید «چطور این موضوع با عقاید من متناقض است؟»، بپرسید که «خود این موضوع چه معنایی را در بر دارد؟»
در مراحل اولیه جمعآوری و ارزیابی اطلاعات، شخص باید قضاوت کاملاً بیطرفانه داشته باشد (مثل زمانی که یک فیلم تماشا میکند و یا وقتی یک رمان میخواند). برا
این کار باید یک رویکرد ادراکی داشته باشد نه یک رویکرد قضاوتی؛ یعنی هر آنچه را که توسط قوای ادراکیشان درک میکند، بدون تغییر یا اعمال نظر شخصی جزو اطلاعات جمعآوری شده راجع به موضوع در نظر بگیرد. (در واقع، رویکرد قضاوتی تنها باید در مرحله آخر تفکر انتقادی و برای ارزیابی استدلالها مورد استفاده قرار گیرد).
افراد باید از احتمال اشتباهات شخصیشان آگاه باشند، از طریق:
۱. پذیرش اینکه هر فردی از سوگیریهای ناهشیار برخوردار است و به تبع آن ممکن است هرگونه رأی انعکاسی را مورد تردید قرار دهد؛
۲. اتخاذ یک جایگاه خارج از منیت و همراه با فروتنی و تواضع
۳. تغییر باورهای قبلی که فرد قویاً آنها را حفظ کرده بوده اما اکنون رد شدهاند؛
۴. تشخیص اینکه علیرغم پیشروی بهینه، هنوز ممکن است نقاط کور فراوانی برای فرد وجود داشته باشد.
و سرانجام اینکه فرد میتواند با استفاده از روش سقراطی، یک استدلال را ارزیابی کند. یعنی سؤالاتی بازپاسخ از این قبیل را مطرح کند:
تفکر انتقادی، یک مهارت نسبی است و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که آن را به طور کامل فراگرفته و بهکار میبندد. همه افراد تقریباً از درجات مختلفی از این مهارت برخوردارند، اما اغلب آنها نمیدانند چگونه این استعداد رادر خودشان کشف و شکوفا نمایند. راهبردهایی که در ذیل ارائه شده است که به شما کمک میکند تا بتوانید مهارتهای تفکر از جمله شیوه تفکر انتقادی را در خودتان ببهود ببخشید:
۱. همواره سطح بهینهای از شکگرایی داشته باشید
شکگرایی، داشتن این باور است که دانش و بصیرت، سخت بهدست میآید. شک گرایی در قالب یک نگرش بدین معنا است که فرد معتقد باشد که هر ایده جدیدی که به وی ارائه میشود اشتباه است تا زمانی که شواهد مستدل و معقولی برای صحت آن فراهم آید.
به اطلاعات جدیدی که دریافت میکنید براساس ارزش ظاهری آنها اعتماد نکنید. بلکه قبل از پذیرش، آنها را به دقت بررسی و موشکافی کنید.
این حساسیت به ویژه در مورد ادعاهایی که به نظر قابل تردید میرسند و یا با تجربیات واقعی شما سازگار نیستند، ضروری است. اگر افراد یا گروههای ادعا کنند که میتوانند به شما نیروی مافوق بشری را آموزش دهند، شما را به سرعت ثروتمند کنند، یا به شما کمک کنند تا در زمان اندک و بدون هیچ تلاشی چاق یا لاغر شوید، شما باید در این گونه موارد به شدت شکگرا بوده و به آسانی ادعای آنها را نپذیرید؛ بلکه از آنها بخواهید شواهد کافی در حمایت از ادعاهایشان ارائه دهند.
۲. به دنبال دادههای محکم و بنیادی باشید. نه فرضیات، استدلالها و نتایج
دادهها، اطلاعات خام راجع به دنیا هستند. هرگونه استدلال یا نتیجهگیری به دادهها یا اطلاعات خام نیاز دارد. اگر فردی سعی داشته باشد ایدهای را بدون پشتوانهای از دادههای عینی و باورکردنی به شما ارائه دهد، نباید آن را بپذیرید مگر اینکه این قبیل دادهها وجود داشته باشند.
دادههایی بهتر هستند که از عینیت بیشتری برخوردار باشند. مثلاً «رنگ چشم مریم قهوهای است» یا «فاصله تهران – اصفهان ۴۱۴ کیلومتر است» دادههایی کاملاً عینی و مسلم هستند. برعکس، دادههایی مثل «مریم واقعاً زیبا است» یا «اعضای این انجمن قابل اطمینان هستند» در برگیرنده موضوعاتی هستند که نوعی قضاوت ارزشی را دربردارند و ممکن است همه با آنها موافق نباشند. دادهها قبل از اینکه به عنوان یک اصل معتبر در نظر گرفته شوند، باید توسط بیش از یک منبع غیروابسته تأیید شده باشند.
۳. تا زمانی که داده و اطلاعات کافی در دسترس ندارید، هیچ نتیجهای نگیرید
چیزهای زیادی در دنیا وجود دارند که ما نمیتوانیم به سادگی آنها را تأیید کنیم. در مواردی که داده کافی برای نتیجهگیری وجود نداشته باشد. تنها پاسخ قابل قبول «نمیدانم» است.
پذیرش این موضوع برای اغلب افراد بسیار دشوار است. به نظر میرسد که طبیعت انسان بر این باور است که دادن هرگونه پاسخی بهتر از پاسخ ندادن است. اما این تنها نگرشی سادهلوحانه و نادرست است. نتیجهگیری یا اظهارنظر راجع به چیزی که اطلاع کافی در آن زمینه ندارید هم خودتان را گمراه میکند و هم دیگران را نسبت به ایدهها و استدلالهای شما نامطمئن میسازد.
۴. در جستوجوی فرضها و اصلاح آنها باشید
فرضها، دادههایی هستند که زیربنای استدلالهایی را تشکیل میدهند که کاملاً روشن و صریح ارائه نمیشوند. هر استدلالی در ابتدا بر پایه فرضها گذارده میشود، چرا که بشر از دانستن همه چیز ناتوان است.
حتی استدلالهایی که توسط دانشمندان نیز ارائه میشوند، بر مبنای فرضهایی مطرح میگردند که از امکان اثبات برخوردار نیستند. اکثر حقایق علمی به وسیله آزمایش مورد تحقیق قرار میگیرند، اما بدیهی است که هیچ آزمایشی کامل و بیعیب نخواهد بود. علیرغم زمان بسیاری که برای آزمودن یک فرضیه صرف میکنید، نمیتوانید آن را در همه شرایط بیازمایید. دیر یا زود، شما باید فرض کنید که تنها به این دلیل که فرضیه شما در برخی شرایط خاص صحیح است، پس در سایر شرایط نیز صادق خواهد بود. دانشمندان همچنین فرض میکنند که آینده نیز همانند گذشته جریان خواهد داشت. برای مثال «چون نیروی جاذبه زمین از زمان کشف آن تاکنون به این شیوه بوده است پس در آینده نیز همینطور خواهد بود».
قبل از پذیرش هر استدلالی، باید بهدنبال کشف فرضهای زیربنایی آن باشید تا آنها را از نظر اعتبار و موثق بودن بررسی کنید مثال زیر به شما نمونهای از روش بررسی این فرضها را نشان میدهد؛
الف)«یک روز، وسایل ماشینی ما آنقدر هوشمند میشوند که تصمیم میگیرند ما را بکشند»
ب)«چرا باید ماشینها بخواهند عمداً ما را از بین ببرند؟»
الف)«و آنوقت آنها میتوانند دنیا را بدون دخالت ما اداره کنند»
ب)«چرا باید ماشینها بخواهند دنیا را اداره کنند؛ انگیزه آنها چه خواهد بود؟»
الف)«و در آنصورت آنها هرگز خاموش نخواهند شد»
ب)«اگر ما امروز ماشینها را خاموش کنیم، به نظر نمیرسد که تهدیدی برای ما به
حساب بیایند و لازم باشد که از آنها بترسیم. چه چیز باعث شده که تو اینطوری فکر کنی؟»
۵. از موقعیتهایی که ممکن است نتیجه شما غلط از آب درآید، غافل نشوید
همانطور که پس از گرفتن یک نتیجه خاص، بهدنبال موارد و موقعیتهایی هستید که با نتیجهگیری شما جور باشد، باید در جستوجوی موقعیتهایی نیز برآیید که احتمالاً این نتیجه با آنها ناسازگار باشد. اگر به چنین موقعیتهایی برخورد نکردید، احتمالاً به اندازه کافی برای یافتن آنها سعی نکردهاید.
برای مثال اگر فردی بگوید «همه مردم ایران موسیقی پاپ را دوست دارند»، باید سعی کند نمونههایی از مردم ایران را بیابد (حتی یک نمونه) که آشکارا اظهار کند که موسیقی پاپ را دوست ندارد یا حتی از آن متنفر است. بدون شک اگر خوب بگردد، به چنین افرادی برخورد خواهد کرد.
هرگاه میپذیرید که چیزی درست است، حتماً از طریق جستوجوی افرادی که با آن ایده موافق نیستند، تفکر خود را به چالش بکشانید. نظر آنها را با حفظ بیطرفی کامل بشنوید و آنها را برای آزمون مجدد باورهای خودتان بهکار ببندید.
۶. تلاش کنید تا بر سوگیریهای شخصیتان غلبه نمایید
همه افراد از سوگیریها، ارزشها و باورهای شخصی برخوردارند که میتواند قضاوتهای آنها را تحت تأثیر قرار دهد. شما باید جداً سعی کنید که در حین ارزیابی اطلاعات جدید، تا جای یکه ممکن است درونیات خودتان را دخالت ندهید. در برابر ایدهها و دادههای جدیدی که دریافت میکنید، از همان ابتدا موضع نگیرید؛ بلکه نسبت به آنها تواضع داشته و همواره آگاه باشید که غیرممکن است فردی بتواند همه چیز را بداند و همیشه درست بگوید (حق با او باشد). اطلاعات را با دیدگاهی بیطرفانه و بر پایه ارزش دادهای که به شما میدهند، دریافت کنید و دنیای درونی خودتان را وارد آنها نسازید.
۷. در رویارویی با دادههای جدید، حاضر باشید که نتایج خود را تغییر دهید
جان مینارد کینس(۱) اقتصاددان معروفی که به تناقضگویی متهم شده بود، میگوید: «وقتی حقایق عوض میشوند، من ناچارم ذهن خودم را تغییر دهم. شما چکار میکنید؟»
این نگرش، در نوع خود قابل تحسین است. همه ما تصمیم گیرندگان ناکامل و فناپذیری هستیم که تنها براساس پارهای از دادههایی که واقعاً نیاز داریم، به نتیجهگیری میپردازیم. این واقعیت را بپذیرید که همه ما ایدهها و باورهای زیادی داریم که نادرست هستند. وقتی دنیا به شما ثابت میکند که تاکنون باور غلطی را در ذهن خود پروراندهاید، پذیرا بوده و حاضر باشید تا آن باور غلط را تغییر داده یا اصلاح کنید و از تعصبات خشک و ناروا نسبت به عقایدتان اجتناب کنید.
نظرات کاربران ۰