منو اصلی
آن چه امروزه باعث تمایز افراد در جوامع میشود، نوع و شکل تفکر آنهاست. چرا که تفکرات افراد منشا رفتارها و برخوردهای اجتماعی آنان است و هر فرد با نوع تفکرات خود، شخصیت کاری و اجتماعی خود را ساخته و در چارچوب اعتقادات تفکری خود، بهتلاش میپردازد.
مهمترین دستاورد گیلفورد در طی تحقیقات گسترده و طولانی خود بر روی الگوی ساختار عقل، ارایه مفهوم تفکر «همگرا» و «واگر» است. او در دهه ۵۰ میلادی، این مطلب را در کتاب خود با نام «ماهیت هوش انسانی» مطرح کرد. در مسیر تحلیل کنشهای مختلف به موضوع مساله و حل مساله، این نظریه کمک شایانی به ما میکند.
تعریف
کنش اشخاص مختلف در مواجهه با مساله و تلاش برای یافتن راهحل مساله را میتوان به دو شیوهی «تفکر همگرا» و «تفکر واگرا» تقسیم نمود. سادهترین تعریفی که میتوان از این دو نوع تفکر ارایه نمود، عبارتاند از:
تفکر همگرا نوعی از تفکر است که روی یک پاسخ مشخص، سازمان یافته و آشنا تمرکز میکند. تفکر همگرا روی سرعت، منطق، دقت تاکید میکند و روی بازشناسی تکنیکها، اصول و راهبردهای که قبل در ذهن بود تمرکز دارد.
تفکر واگرا در واقع قدرت اتصال و سازماندهی اطلاعات در ذهن و ارایه چیزی جدید میباشد. افرادی که بتوانند ارتباط بیشتری میان دادههای ذهنی خود بوجود آورند قادر هستند پاسخهای متعدد و بیشتر به یک موقعیت بدهند.
در این دو نوع کنش ذهنی متفاوت، میتوان چنین گفت که؛ در تفکر واگرا، خلاقیت بهعنوان محور اندیشه مطرح است و در تفکر همگرا، تفکر منطقی و استدلالی، محور عمل میباشد.
بیشتر بخوانید: 5 عامل موثر در سرعت تدریس
تفاوتهای بین تفکر واگرا و تفکر همگرا
این که بگوییم این دو تفکر در مقابل هم قرار گرفتهاند، شاید کلام درستی نباشد، اما میتوان گفت که؛ این شیوهها، تفاوتهای بنیادین با هم دارند. در اینجا به برخی از این تفاوتها اشاره میکنم:
عناصر دخیل در تفکر واگرا
گیلفورد بیان میکند که در تفکر واگرا، میتوان سه عنصر را به عنوان مهمترین عناصر شناسایی و سنجش کرد:
در آزمون این عنصر، غیرمعمول بودن جوابها و راهحلهای ارایه شده مورد سنجش قرار میگیرد.
در آزمون این عنصر، ارایه راهحل یا جواب تازه، بدون استفاده از میانبرهای ذهنی مهم است.
در آزمون این عنصر، تعداد گزینههای اعلام شده، در کمترین زمان حایز اهمیت میباشد.
توجه، بررسی این عناصر به آن معنیست که؛ هر چه تفکری انعطافپذیرتر، اصیلتر و سیالتر باشد، میزان واگرایی در آن بیشتر است و در اینصورت میتوان گفت؛ آن تفکر، خلاقتر است.
گیلفورد و همکارانش، آزمونهای بسیاری را برای سنجیدن این سه عنصر، استاندارد کردند. از جمله آزمون «عنوان داستان»، «استفادههای غیرمعمول» و غیره.
تفکر واگرا بهتر است یا تفکر همگرا
توسعه اندیشههای گیلفورد در سالهایی که گذشت و همچنین اهمیت یافتن موضوع خلاقیت در موفقیت دنیای معاصر، باعث شد دو اشتباه در خصوص این مساله پیش بیاید. نخست اینکه برخی افراد گمان بردند تفکر واگرا همان خلاقیت است و این دو را با هم یکی دانستند. در حالی که اگر با دقت نظر به این مساله نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد، خلاقیت یکی از محصولات و البته شاید مهمترین محصول تفکر واگرا باشد.
خطای دوم آن است که؛ با توجه امکاناتی که تفکر واگرا در حل یک مساله در اختیار افراد میگذارد و اهمیت موضوع خلاقیت در روزگار معاصر، عدهای دچار این خطا شدند که تفکر واگرا کاملا به تفکر همگرا برتری دارد و بهترین و تنها روش درست تفکر در مواجهه با حل مسایل، تفکر واگراست. در حالی که تفکر خلاق حاصل همکاری تفکر واگرا و همگراست. برای حل مساله یک فرد ابتدا باید ذهن خود را آزاد بگذارد و با تفکر واگرا راهحلهای متنوع و زیادی را بیابد. سپس با استفاده از تفکر همگرا، این محصولات فکری متنوع را از نظر علمی یا عملی و یا مفید بودن، مورد بررسی قرار دهد، بهترین آنها را انتخاب کرده و با فکری متمرکز، به اصلاح، تعدیل، توسعه و اجرای آن بیاندیشید.
بهطور خلاصه باید گفت؛ تاکید بر اهمیت تفکر واگرا به معنای نادرست بودن یا غیرمفید بودن تفکر همگرا نیست؛ بلکه به دلیل میل بیشتر ذهن ما به سمت تفکر همگرا، لازم است به سمت مقابل و تفکر آزادتر هم توجه داشته باشیم. اما هر دو اندیشه لازم، مفید و هر کدام در جای خود ضروری است.
یکی از آفتهای تفکر
واقعیت این است که؛ داشتن تفکر همگرا امری فراگیرتر است. این حالت دلایل بسیاری میتواند داشته باشد. از جمله میل زیاد ذهن با حرکت در مسیر عادتها. آن چه که تبدیل به عرف و عادت شده است، آزموده و پذیرفته شده است، بنابراین نیازی به سنجش مجدد و پذیرفتن عواقب آن نیز در میان نیست. چقدر آسانتر خواهد بود که در همان مسیر همیشگی و بدون هیچ چالش و زحمتی باشیم. بنابراین تفکر همگرا امری رایج در میان انسانهاست.
در این حالت تفکر، آفتی رخ میدهد. اینکه؛ وقتی که در مواجهه با مسالهای «یک» پاسخ به ذهن ما خطور میکند، ذهن تمام انرژی را روی آن یک فکر سرمایهگذاری میکند و راه را بهروی هر حرکتی میبندد و دیگر نمیتوانیم به پاسخهای دیگر بیاندیشیم. اگر حتی تلاش هم کنیم، پاسخهای دیگر، تفاوت ماهیتی با آن چه که نخست گفتیم، نخواهد داشت، بلکه پاسخ نخستین را در هسته و تغییرات جزیی را در پوسته ارایه میکند.
وقتی بهصورت همگرا میاندیشیم، حتی اگر در لحظهی نخست، افکار متنوع و متفاوتی هم به ذهنمان برسد، دستگاه قدرتمند پالایش و سانسور منطقی در ذهن، با سرعت و قدرت، این ایدهها را در هم ادغام و حذف میکند، تا به یک پاسخ، برای تمرکز برسد.
نکته پایانی
در پایان لازم میدانم به این نکته اشاره کنم. اگرچه این روزها در جهان بحث خلاقیت از اهمیت بسیاری برخوردار است و به تبعیت از آن در کشور ما هم این بحث مورد تاکید قرار گرفته است، بهویژه در مبحث کارآفرینی. اما واقعیت این است که گرایش به خلاق شدن اذهان نیازمند آموزش و تمرین مداوم است، تا ذهن تربیت شده، در همهی موارد و همهی مراحل، تفکر خلاقانهای داشته باشد و در مواجهه با مسایل روزمرهی زندگی که بخشی از آن موضوع کارآفرینی و کسبوُکار است، گزینههای بهتر را بهکار بندد. متاسفانه باید گفت که این نیاز آموزشی در خانواده، جامعه و نظام تربیتی پایه و عالی، اجرا نمیگردد و هنوز هم در سطح عمل، تفکر همگرا، به تنهایی روش قالب اندیشه است
نظرات کاربران ۰