منو اصلی
حال بیایید شهامت فکری را بررسی کنیم:
شهامت فکری یعنی مواجهه و برخورد منصفانه با ایدهها، باورها یا دیدگاههایی که فرد نسبت به آنها احساسات منفی شدیدی دارد و پیش از این به طور دقیق به آنها گوش نداده است. شهامت فکری زمانی به کار میآید که ایدههای خطرناک یا پوچ از نظر جامعه، از نظر منطقی قابلقبول به نظر بیایند. نتیجهگیریها و باورهایی که به مردم تلقین میشود گاهی غلط یا گمراهکنندهاند. فرد برای تعیین آنچه منطقی است، نباید به طرزی منفعلانه و بدون تفکر آنچه را آموخته بپذیرد. در چنین وضعیتی، فرد برای آنکه متفکر منصفی باشد به شهامت نیاز دارد؛ زیرا مجازات عدم توافق مجازاتی جدی و شدید است.
ویژگی متضاد شهامت فکری، بزدلی فکری است که به معنی ترس از ایدههایی است که با ایدههای ما هماهنگی ندارند. وقتی شهامت فکری نداریم، از بررسی ایدهها و باورهای خطرناک میهراسیم. احساس میکنیم برخی ایدهها که قویاً با هویت فردی ما تناقض دارند ما را تهدید میکند؛ زیرا گمان میکنیم حمله به ایدهها در حقیقت حمله به هویت ماست.
تمامی ایدههایی که در زیر آمدهاند از نظر برخی افراد «مقدس» هستند: محافظهکار بودن، آزادیخواه بودن؛ اعتقاد به خدا، بیاعتقادی به خدا؛ اعتقاد به سرمایهداری، اعتقاد به سوسیالیسم؛ موافق بودن با سقط جنین، مخالف بودن با سقط جنین؛ اعتقاد به مجازات اعدام، مخالفت با مجازات اعدام. فرقی نمیکند طرفدار چه اعتقادی باشیم، اغلب در مورد خود میگوییم: «من… هستم»(جای نقطهچین میشود هر باور «مقدسی» گذاشت: من محافظهکار هستم، من سوسیالیست هستم، من ملحد هستم).
هنگامی که کیستی خود را بر حسب تعهدی احساسی به باوری تعریف کنیم، ترسی درونی را تجربه میکنیم از اینکه این باور زیر سؤال برود، چون زیر سؤال رفتن این باور در حقیقت زیر سؤال رفتن خود ماست. در ذهن ما این ترس شدید همچون مانعی در راه منصف بودن (در برابر باور مخالف) عمل میکند. اگر هم ایدهی مخالف را در نظر بگیریم، ناخودآگاه برای رد آن تلاش میکنیم و در ضعیفترین شکل ممکن ارائهاش میدهیم. این نوعی بزدلی فکری است؛ بنابراین گاهی برای غلبه بر ترسهای درونی خود به شهامت فکری نیاز داریم.
دلیل مهم دیگر برای کسب شهامت فکری، غلبه بر ترس از طردشدن از افرادی است که باورهای خاصی دارند و اگر ما این باورها را به چالش بکشیم طرد خواهیم شد. اینجاست که ما به گروه قدرت مرعوب کردن خود را میدهیم و چنین قدرتی بسیار مخرب است. افراد بسیاری به حرف دیگران اهمیت میدهند و تا زمانی که دیگران آنها را تأیید نکنند قادر به تأیید خود نخواهند بود. ترس از طرد شدن اغلب بر آنها حاکم است. افراد اندکی قادرند ایدئولوژیها یا نظامهای اعتقادی گروه خود را به چالش بکشند و این شکل دیگری از بزدلی فکری است؛ زیرا در هر دو حالت منصف بودن نسبت به ایدههای مخالف هویت ما یا گروه ما ناممکن است.
گاهی ممکن است شیوهی جدیدی در شکلدهی هویت فردی خود بیابید. این شیوه نه بر اساس محتوای یک ایدهی مشخص (که بهراستی به آن باور دارید)، بلکه بر اساس فرایندی تعریف میشود که از طریق آن به این ایده دست یافتهاید. این کار همانا پذیرفتن هویت متفکر انتقادی است.
حال راه زیر را در نظر بگیرید:
من نه با محتوای باورها، که تنها با شیوهی دستیابی به باورهای خود همذاتپنداری خواهم کرد. من یک متفکر انتقادی هستم بنابراین آمادهام هر ایدهای را که شواهد یا اطلاعات منطقی مؤید آن نباشد رها کنم. من آمادهام شواهد و دلایل را تا هر جایی دنبال کنم. شخصیت واقعی من متفکری انتقادی، فراگیرندهای همیشگی، و فردی است که همواره با معقولتر کردن باورهایش به دنبال بهبود تفکر خویش است.
با داشتن چنین هویتی شهامت فکری معنای بیشتری برای ما مییابد و منصف بودن ضروریتر میشود. دیگر از بررسی باورهای مخالف با باورهای فعلی و از اینکه دریابیم اشتباه کردهایم ترسی نخواهیم داشت. آزادانه به اشتباهاتمان در گذشته اعتراف خواهیم کرد، و از اصلاح اشتباهاتی که هنوز هم مرتکب میشویم خوشحال خواهیم شد: «باورت و دلیل آن را بگو، شاید بتوانم از طرز فکر تو چیزی فراگیرم. من بسیاری از باورهای پیشین خود را دور انداختهام و آمادهام هر تعداد از باورهای فعلی خود را که با حقیقت مطابقت ندارد رها کنم.»
برای ثبت نام در کارگاه های آموزشی (لمس کنید)
نظرات کاربران ۰