منو اصلی
بازیهایی که کودکان از سنین کم به آن مشغولاند؛ مانند چشمپتکان، قایمباشک، برمبنای رازداری و افشا هستند. کودکان عاشق بازیهای مخفیکاری هستند؛ اما همچنین تلاش میکنند خود را فاش نکنند. خواهرزادهی من در بازی قایمباشک، قبل از رسیدن به عدد شش فریاد میزند: «من اینجا هستم!» بنابه گفتهی مکس فن مانن، پدیدارشناس هالندی در کتاب رازهای کودکی، یکی از دلایل این کار این است که کودکان نمیتوانند با «وجودنداشتن» کنار بیایند. مخفیشدن، این مفهوم پیچیدهتر را به کودک یاد میدهد که هرچند کسی او را نمیبیند؛ او وجود دارد.
در رمان باغ مخفی، رمان محبوب کودک نوشتهی فرانسس هاجسن برنت، کودکی یتیم و لجباز به دختری جوان و سرحال تبدیل میشود. موضوع اصلی این رمان، قدرتِ رازداری در حفاظت از فرد است. مری در جستوجوی باغی فراموششده که پوشیده از گیاه و علف و مخفی است، بازتابی از روح نادیدهگرفتهشده خود را مییابد. او از آن مراقبت میکند، علفهای هرز را میکَنَد، گیاهان جدید میکارد و درختان را احیا میکند. همزمان با این کار، خودشناسی او نیز بهتدریج افزایش مییابد. مدتی بعد، به شکوفایی میرسد و بزرگتر و قویتر میشود. رازی که او شروع به پرورش آن کرده، به نوبهی خود، او را پرورش میدهد. وقتی مری باغ مخفی خود را با کالین، پسر بیمار در میان میگذارد، کالین نیز شروع میکند به رشد احساسی و جسمانی. او «ترسهای مخفیِ» خود را برای مری افشا میکند و با این کار بر آنها غلبه میکند. رازها در این رمان فقط زمانی آشکار میشوند که فرد رازدار، دیگر نیازی به پناهگرفتن در آنها نداشته باشد.
کودکی، پر از رازداری و رازها است. بسیاری از این رازها از دنیای بزرگسالان بیرون کشیده میشوند که در دسترس کودکان نیست. بزرگترها عمداً چیزهایی را که کودکان نمیفهمند یا چیزهایی را که ممکن است گیجکننده یا خطرناک باشد، از آنها مخفی میکنند. کودکان هم از این کار تقلید میکنند: آنها یاد میگیرند که مخفیکردن بعضی چیزها کار خوبی است. همچنین آنها میآموزند که رازها نوعی قدرت به آنها میدهند.
باغ مخفی در سال ۱۹۱۱ چاپ شد. در دنیای امروز که شفافیت حاکم است، رازداری، حتی در کتابهای کودکان، مثل گذشته محترم نیست. همه فکر میکنند که دولتها، موسسات و افرادی که رازی نگه میدارند، چیزی برای مخفیکردن دارند. این، فینفسه برایشان مشکوک است. به همین خاطر افشاگرانی همچون جولین آسانژ و ادوارد اسنودن قهرمانان مردمی به شمار میآیند. شفافیت در کسبوکار و دولت، شعاری جدید است. فرهنگ عامه هم حامی شفافیت است و افشاگری و آشکاربودن را تبلیغ میکند.
در چنین زمینهای که نگرشها به راز اینگونه تغییر میکند، رازداری معمولی و روزمره اینک عرصهای اضطرابآور برای کودکان است: آیا رازها به آنها کمک میکنند یا ضربه میزنند؟ باعث رشد آنها میشوند یا جلوی شکوفایی آنها را میگیرند؟
حتی در روزگاری که رازداری، کاری پسندیده بود، باز هم مردم درباره مضرات بالقوهی آن هشیار بودند. کارل یونگِ روانکاو در کتاب انسان مدرن در جستوجوی روح، هشدار میدهد که رازها «همچون سمی روانی عمل میکنند که دارندهی خود را از جامعه بیگانه میکند.» یونگ درعینحال قبول داشت که رازداری بخشی از فرایند فردیت است.
این سم با مقدار کم، میتواند درمانی بسیار ارزشمند و حتی پیشزمینهای ضروری برای تمایز فرد باشد. شکی نیست که انسان حتی در سطحی ابتدایی، نیازی مقاومتناپذیر برای ساختن راز حس میکند. داشتن این رازها، فرد را از حلشدن در ناخودآگاهِ زندگی جمعی و درنتیجه از آسیب روانی مرگباری حفظ میکند.
پس مقدار کنترولشدهای از رازها برای رشد کودک ضروری هستند. رازداری میتواند آشکارا در خدمت منافع شخصی باشد؛ مثل وقتی که کودک اطلاعاتی مانند نخوردن خوراکی را از دیگران مخفی میکند تا تنبیه نشود. اما رازداری، اهداف بنیادیتری هم دارد: به شکلگیری آگاهی و استقلال درونیمان کمک میکند، برای خیال جا باز میکند و علاوهبراینکه سلاحی برای طرد است، ابزاری ضروری برای دوستی هم هست.
توانایی رازداری از بدو تولد در کودکان وجود ندارد. آنها بهتدریج با رازداری دستوپنجه نرم میکنند. در مجموعهای از مطالعات که در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در آلمان و استرالیا صورت گرفت، روانشناسان
وقتی کودکی درمییابد که میتوان اندیشهها و ایدهها را بدون اینکه کسی متوجه شود، نزد خود نگه داشت، در واقع میفهمد که مرزی بین دنیای درونی او و دنیای بیرون وجود دارد.
الیزابت فلیتنر، آلن واتسن و رناته والتین همگی دریافتند که مفهوم رازداری بین پنج تا دوازدهسالگی تغییرات عمدهای میکند. این محققان اذعان میکنند که رازداری در کودکان باعث شکلگیری حسی از «خویشتن» میشود.
بازیهایی که کودکان از سنین کم به آن مشغولاند؛ مانند دالیموشه و قایمباشک، بر مبنای رازداری و افشا هستند. کودکان عاشق بازیهای مخفیکاری هستند؛ اما همچنین تلاش میکنند خود را افشا نسازند. خواهرزادهی من در بازی قایمباشک، قبل از رسیدن به عدد شش فریاد میزند: «من اینجا هستم!» بنا به گفتهی مکس فن مانن، پدیدارشناس هالندی در کتاب رازهای کودکی، یکی از دلایل این کار این است که کودکان نمیتوانند با «وجودنداشتن» کنار بیایند. مخفیشدن، این مفهوم پیچیدهتر را به کودک یاد میدهد که هرچند کسی او را نمیبیند؛ او وجود دارد. او سپس ساعتها خود را از بزرگسالان دور میکند و به جایی مخفی در خانه یا باغچه میرود. کودک در این وضعیت، محیط خود را میسازد و آن را کنترول میکند تا با این کار به توسعهی استقلال خود کمک میکند.
جاهای مخفی و رمزهای عبور، مسیرهای فرعی هستند که کودکان را قادر میسازند تا محدودههای جسمی و ذهنی خود را بسازند، درون مرزهای آن محدودهها بگردند و کمکم خود را بهطور امن از نظارت بزرگسالان برهانند.
کودکان در پنج یا ششسالگی مفهوم راز را درک میکنند؛ اما حفظ آن برایشان دشوار است. آنها خبر یک مهمانی غافلگیرانه یا یک هدیه تولد را ناگهان فاش میسازند. آنان گاهی میتوانند این اطلاعات را با سختی نزد خود نگه دارند؛ اما در این مواقع، آشکارا تحت فشارند. اگر بخواهید، بهراحتی میتوانید آن راز را از آنها بیرون بکشید. مرحله بعد این است که بدون اینکه کسی بفهمد، چیزی را نزد خود نگه دارند. پییر ژانه، روانشناس فرانسوی قرن نوزدهم معتقد بود اینکه کودک، رازداری را کشف کند، رویدادی مهم است؛ چون از پیدایش دنیایی درونی خبر میدهد. وقتی کودکی درمییابد که میتوان اندیشهها و ایدهها را بدون اینکه کسی متوجه شود، نزد خود نگه داشت، در واقع میفهمد که مرزی بین دنیای درونی او و دنیای بیرون وجود دارد.
ادموند گوس، شاعر انگلیسی در کتاب خاطرات خود تحت عنوان پدر و پسر، چنین تجربهای را بهمثابه نوعی بیداری شادیبخش توصیف میکند. او لولهای را که بخشی از فوارهی باغچه بود، میشکند و با ترس، منتظر میماند تا کسی آن را کشف کند. پدرش مشتاقِ پیداکردن و مجازات فرد گناهکار است. ترس او ادامه دارد تا اینکه مطمین میشود که در امان است؛ چون بزرگترها به فرد دیگری مشکوک شدهاند.
ادموند فهمیده بود چیزی میداند که پدرش که تا آن لحظه دانای کل بوده است، از آن خبردار نیست. همین امر، او را از وجود خویشتن مستقل و آگاهش مطلع میکند. کودکان با مخفیکردن چیزی از والدین و دیگر اعضای خانواده، قدرت متمایزکنندهی رازداری را درمییابند. این قدرت گاهی میتواند بسیار آزاردهنده باشد: آنها از کسانی که برایشان مهم هستند، فاصله میگیرند و این میتواند موجب انزوا و تنهایی شود. اما همانطور که ادموند دریافت، این تجربه همچنین بدین معنا است که میتوان با خود حرف زد. دفترهای خاطرات و یادداشت شخصی هم در این میان نقشی ایفا میکنند. کودکان میتوانند در صفحات سفید دفتر، تفکرات و احساسات معصومانه خود را ثبت کنند؛ بدون اینکه کسی جز خود آنها دفتر را ببیند.
گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی یکی از اولین اندیشمندان مدرن بود که به بررسی رازداری پرداخت. مشاهدات اصلی او در جامعهشناسی رازداری و راز جوامع، همچنان پابرجا است. او معقتد بود که رازداری یکی از «دستاوردهای بسیار بزرگ بشر» است. چرا؟ چون رازها تجربهی پیچیدهتری از زندگی میسازند. او مشاهده کرد که وقتی افراد رازداری میکنند، میتوانند در دو دنیا زندگی کنند. رازها ما را قادر میسازند تا به چیزهایی فکر کنیم که مجبور به انجامشان نیستیم یا میتوانند ما را پرورش دهند تا وقتی که بتوانیم عمل کنیم. رازها فضایی برای تعمق و احتمالات به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا زندگی را طور دیگری تصور کنیم.
زیمل همچنین معتقد بود که رازداری در شکلگیری و حفظ روابط، نقشی ضروری دارد. این، بینشی مهم است که بعدها فلیتنر، واتسن و والتین آن را توسعه دادند. پژوهشهای این سه روانشناس حاکی از آن است که برای کودکان دارای سن بیشتر، رازداری مبتنیبر هنجارهای رفاقت است. کودکان شش تا دهسالهای که رفتارشان مطالعه شد، درباره افشای راز، بهخصوص دربارهی دوستشان ابراز تردید کردند. در دوازدهسالگی، قول رازداری، الزام آور میشود. کودکان در این سن نیاز دارند تا بخشی از یک گروه باشند و با همسنوسالان خود ارتباط برقرار کنند. رازداری راهی برای پدیدآوردن این روابط محکم است.
بسیاری از رازهای زندگی هر کودک، تقریباً بیضرر هستند: شناختن باغ مخفی، میعادگاه یک گروه، اینکه چه کسی شیر فواره آب را شکسته وغیره اما رازداری میتواند اشتباهات مختلفی را مخفی کند. حفظ راز، باری بزرگ بر دوش است. کودکان معمولاً سعی میکنند مشکلات شخصی را افشا نکنند؛ مثل جنگودعوا با یکی از دوستان، اذیتشدن در مکتب، معلم بدرفتار، والدین معتاد. آنها بهاینترتیب میتوانند کارهای خودشان را مدیریت کنند، از عزیزانشان مراقبت کنند یا برچسب «خبرچین» نخورند. اما رازها میتوانند برای آنها خیلی بزرگ باشند. این نهتنها موجب ادامه اشتباه و افزایش کنترولنشدهی آن میشود؛ بلکه نگهداشتن چنین رازهایی، رنجش زیادی هم به وجود میآورد.
بدتر این است که رازداری میتواند از کسانی که آسیب میرسانند، حفاظت کند. والدین کودکآزار از میل کودک برای احترام به بزرگترها سوءاستفاده کرده و آنها را مجبور میکنند تا دربارهی مشکلی جدی که باید افشا و برطرف شود، سکوت کنند. وقتی بزرگسالی از کودکی میخواهد تا رازی را حفظ کند، این کار برای او سخت است؛ مثلاً وقتی که پدر از پسر یا دختر میخواهد تا چیزی را از مادرش مخفی کند یا بالعکس، این کار موجب جدایی اعضای خانواده میشود. تنش میان اجبار به رازداری و میل به افشای آن باعث رنج هیجانی زیادی میشود. راز مگو باعث فرسایش فرد میشود.
برای خرید کتاب های موسسه آموزشی برگ با قیمت کاملا استثنایی ( لمس کنید)
نظرات کاربران ۰