منو اصلی
سلطان حیوانات وحشی
تولد: شهر کوتو ـ کامبرسیس، فرانسه ۱۸۶۹
مرگ: نیس، فرانسه ۱۹۵۴
نقاش و مجسمهساز فرانسوی، از پیشرفتهترین هنرمندان نقاشی مدرن. بهویژه هنر کلاژ او شهرت فراوانی دارد.
هانری ماتیس مدرسه حقوق را ترک کرد تا به پاریس برود و هنر بخواند، پدرش در ایستگاه راهآهن مشتش را به طرف قطار گره کرد و گفت: «تو از گرسنگی میمیری.»
ماتیس زمانی مجبور بود فقط کمی برنج بخورد و در مقابل خوردن میوههایی که برای نقاشیهای طبیعت بیجان خود میخرید، مقاومت کند. یکبار که خیلی بیپول بود صحنهسازی کرد که آثارش صدمه دیده است و از شرکت بیمه خسارت دریافت کرد.
منتقدین لقب «سلطان حیوانات وحشی» را به او داده بودند و ماتیس در عکسالعمل به این لقب کتی از پشم گوسفند میپوشید. زیرا با این کت بیشتر شبیه به شیر میشد. روی دیوار حمامش نوشته بود: «ماتیس دیوانه میکند.»
تمام دوران زندگی ماتیس راحت و بدون دردسر طی شد. یکبار به دوستش گفت آثارش اتاق را روشن میکند، اما دوستش در پاسخ گفت لامپ را ترجیح میدهد. بعضی از مردم میگفتند ماتیس خودشیفته و خیلی خستهکننده است، اما دوستانش رفتار بیتکلف او را دوست داشتند.
امیلی همسرش با باز کردن فروشگاه کلاهفروشی از ماتیس حمایت میکرد.
امیلی همچنین مارگریت را که بچه ماتیس از زن اولش بود، نگه میداشت و ژان یکی از پسرهایشان بعدا مجسمهساز و پیر پسر دیگرشان تاجر آثار هنری شد. امیلی تمام وقتش را صرف زندگی و هنر ماتیس کرد و هرگز شکایتی نداشت ــ حتی زمانی که ماتیس به بیماری بیخوابی دچار شد و امیلی را بیدار میکرد که نیمههای شب برای او با صدای بلند کتاب بخواند و با هم به پیادهروی طولانی و بعضی اوقات حتی به شهر مجاور بروند.
ماتیس برای نرم شدن انگشتانش صبحها روزی دو ساعت ویلن مینواخت.
در هتل که بود در حمام این کار را میکرد که همسایههایشان ناراحت نشوند و بعد از تمرین به سرکارش
مدل شدن برای ماتیس مثل یک شکنجه بود، او در حین طراحی و یا نقاشی با خودش حرف میزد، گریه میکرد و یا دشنام میداد. او نزدیکبین بود و آنقدر نزدیک به مدلی (که آژانسهای سینمایی برایش میآوردند) مینشست که گاهی زانوهایش به مدل فشار میآورد. وقتی تمرکز میکرد، اگر مدلش ساعت را از او میپرسید کاملاً ذهنش مختل میشد. برای آرام کردن حساسیتها و فشارهای روحیاش گاهی قایقرانی میکرد. در این ورزش آنقدر پیشرفت کرد که مدال کسب کرد.
ماتیس در زمان خود بالاترین درآمد را داشت. گرانترین لباسها را میپوشید و از میهمانانش با نوشیدنیهای گرانقیمت پذیرایی میکرد، هرچند مدتی طول کشید تا توانست باز کردن در بطریها را یاد بگیرد. به ویلایی در خارج از پاریس نقل مکان کرد و چندین اسب خرید. با پیکاسو (دوست و رقیب تمام دوران زندگیاش) به اسبسواری میرفت و عمدا سریع میراند تا پیکاسو را خسته کند. با اتومبیلش در طول جاده میراند و از احساسی که درختان در دو طرف جاده در او بهوجود میآوردند لذت میبرد. پرندگان استوایی را اطراف خانهشان رها میکرد که آنجا پرواز کنند.
ماتیس در چهل سالگی در ریویرای فرانسه اقامت گزید، نور آنجا را دوست داشت و تا آخر عمرش همانجا ماند. زمانی که همسر و فرزندانش به ملاقات او میآمدند در هتل زندگی میکردند.
لیدیا همراه او بود و گاهی مدل او میشد و در تمام کارها به او کمک میکرد، حتی از امیلی همسر ماتیس هم پرستاری میکرد، زیرا امیلی اغلب بیمار بود. زمانیکه تنها بودند با هم قایمباشکبازی میکردند، اما سرانجام امیلی نتوانست توجه بیش از حد ماتیس به لیدیا را تحمل کند و قانونا از هم جدا شدند.
در جنگ جهانی دوم که فرانسه بهوسیله ارتش آلمان اشغال شد، ماتیس بسیار عصبی و ناراحت بود و برای اینکه به این موضوع زیاد فکر نکند هر شب به سینما میرفت. با اینکه بسیاری از هنرمندان، فرانسه را ترک کردند، او هرگز از فرانسه نرفت. ماتیس بعدها قهرمان ملی شناخته شد.
او در هشتاد و چهارسالگی در کنار دخترش مارگریت در اثر سکته قلبی فوت کرد.
یکی از چندین چهرهای که ماتیس از امیلی نقاشی کرده «زنی با کلاه» است که منتقدین آن را بیحرمتی به زنان و تصویری غیرواقعی میدانند. یک آمریکایی بهنام لئو آن را «مبتذلترین کثافتکاری رنگی» دانسته است، اما بههرحال او و خواهر نویسندهاش،گرترود اشتاین، تابلو را خریدند.
یکی از مشهورترین آثار ماتیس «رقص شماره دو» نام دارد، در این اثر او یک روستایی را درحال رقص سنتی روستای خود کشیده است. زمانی که این تابلو را نقاشی میکرد با سوت آهنگ آن رقص را میزد.
و نگران بود که شاید رنگهای تندِ نقاشی، مخاطبین را بترساند. وقتی این تابلو برای اولین بار به نمایش گذاشته شد خشم شدید بازدیدکنندگان را برانگیخت و ماتیس مجبور شد که دو ماه فرانسه را ترک کند و به اسپانیا برود و روزی سهبار دوش بگیرد تا آرامش خود را بهدست بیاورد.
ماتیس زمانی که از جنگ جهانی دوم که کشورش هم درگیر بود خسته و عصبی شده بود به کاغذ بریدن روی آورد و با برش کاغذ و چسباندن آن تکهها روی مقوا یا روی بوم (کلاژ) خود را سرگرم میکرد، مانند اثر «ایکاروس» که در کتاب جاز چاپ شد.
در ابتدا ماتیس تکنیک برش کاغذ را برای کامل کردن نقاشیهایش انجام میداد، اما بعدا فکر کرد که این کار میتواند خود تکنیک مستقلی برای خلق اثر هنری باشد. تمام دوران هنریاش را صرف رسیدن به سادگی در هنرش کرد. تمام دیوارهای اتاقش را با فرمهایی از کاغذهای سبز روشن پوشانده بود، طوریکه براینگاه کردن به آنها باید عینک آفتابی میزد.
نظرات کاربران ۰