منو اصلی
هوش ظرفیت بسیار مهمی برای یادگیری انواع و اقسام مهارتهایی است که ما در زندگی به آنها نیاز داریم. این ظرفیت به ارث میرسد. توانایی توجه و تمرکز هم جنبه ارثی دارد. بسیاری از صفات شخصیتی هم از بدو تولد جنبههای ارثی قویشان مشخص است. اما همه این دانستهها به این معنا نیست که نتیجه کار و دستاوردها مشخص و قابل پیشبینی است.
*
هوش یک توانایی است که به ارث میرسد و اگر درست استفاده نشود، حاصل مطلوبی ندارد.
*
هوش مثل هر ظرفیت دیگر باید به خوبی به کار گرفته شود تا دستاورد خوبی حاصل شود.
شاید مثال زمین و کشاورزی مناسب باشد.
بعضی از زمینها شرایط بسیار خوبی برای رشد گیاهان دارند؛ اما در همان زمینهای حاصلخیز هم اگر تلاش کشاورز و مراقبتهای او نباشد، محصول نمیروید ولی در زمینهایی که خاک حاصلخیزی ندارند با انجام اقداماتی مثل تقویت کردن، تصحیح شیوههای آبیاری و تغییر نوع کشت میتوان محصول مناسبی به دست آورد. درواقع ظرفیت لازم است، اما کافی نیست و محصول ظرفیت در اثر تلاش قابل تغییر است. ضمن اینکه میدانیم در هر زمین خاص در شرایط خاص منطقهای، محصولات خاصی به دست میآید. هوش یا صفات پایهای شخصیت به عنوان ظرفیتهای اولیه، راهی دراز در مسیر رشد طی میکنند تا انسانهایی با تواناییها و مهارتهای متفاوت بسازند. محیط نیز در طول این روند، هم در به کار گرفتن تواناییهای ذهنی و رشد آنها، و هم در مسیری که این تواناییها مورد استفاده قرار میگیرند، و هم، تعدیل یا تشدید نقاط ضعف و یا تقویت نقاط مثبت تأثیر بسیار مهمی دارد.
درواقع سلولهای مغزی به خودی خود و در ارتباطاتی که با یکدیگر دارند، تحت تأثیر تجربیات محیطی مختلف، به طور متفاوت رشد میکنند، ممکن است در مسیری مثل آموزش موسیقی، شنا کردن، ژیمناستیک، شطرنج، حل مسائل ریاضی، نقاشی کردن، آواز خواندن و… تقویت شود.
*
شرایط محیطی و عوامل تربیتی در رشد هوش و تواناییهای کودک نقش مهم و دیرپایی دارد.
*
برای همین یک فرد باهوش در یک روستای دورافتاده، فقط همان دستاوردهایی را کسب میکند که امکاناتش در اختیار اوست. اما کسی که در یک شهر بزرگ زندگی میکند و تجربیات مختلفی در اختیارش قرار میگیرد و فرصتهای گوناگون یادگیری به او داده میشود، دستاوردهای متفاوتی را در عرصههای مختلف کسب خواهد کرد.
از جمله شرایط محیطی که در رشد توانایی ذهنی فرد، عاملی تعیینکننده محسوب میشوند عبارتند از: تغذیه، سلامت جسمانی، کیفیت تحریک محیطی، جو عاطفی خانواده و نوع پاسخهایی که به رفتارهای کودک میدهند. یعنی اگر فرض کنیم دو کودک در بدو تولد دارای ژنهای یکسانی باشند و در دو محیط مختلف با شرایط متفاوت بزرگ شوند، در سال اول دبستان بهره هوشی (IQ) آن کسی بیشتر است که شرایط بهتری از نظر تغذیه، سلامت جسمانی، میزان تجربیات محیطی و امنیت عاطفی خانوادگی داشته است. در برنامهای که در آمریکا به همین منظور و با نام سرآغاز برای کمک به کودکان خانوادهای فقیر اجرا شد، کودکان ۲ تا ۵ ساله این خانوادهها توسط معلمان ویژهای در منزل آموزش میدیدند و حین بازی مفاهیم مختلفی را یاد میگرفتند. این کودکان موقع ورود به مدرسه بهره هوشی با حدود ده نمره بیشتر کسب کردند و از اعتمادبهنفس و مهارت اجتماعی بیشتری برخوردار بودند.
جالب اینجاست که تعدادی از این دستاوردها تا سالهای دبیرستان باقی ماند مثلاً
۱. در آزمونهای خواندن، حساب و کاربرد زبان نمرههای بالاتری به دست آوردند.
2. کمتر به کلاسهای تقویتی احتیاج داشتند.
۳. بهطور کلی رفتار ضد اجتماعی کمتری از خود نشان دادند.
۴. در ادامه دادن مشاغل خارج از ساعات مدرسه پایدارتر بودند. برنامههای اولیه برای کودکان نشان میدهد که تحریک فکری کودکان در سالهای نخست میتواند اثر درخور توجهی در عملکرد بعدی تحصیلی آنها داشته باشد. این برنامهها وقتی نتایج سودبخشی دارند که مستلزم شرکت فعال والدین باشند. به این معنا که آنان را به رشد فرزندانشان علاقهمند کنند و به آنان نشان دهند که چگونه میتوانند محیط خانه را از لحاظ رشد فکری برانگیزاننده کنند.
نظرات کاربران ۰