منو اصلی
بهطور طبیعی همهی پدرها و مادرها گاهبهگاه ناکارآمدیهایی دارند.
همه ما در مورد تربیت کودکمان اشتباهاتی کردهایم که تأثیر بدی در او و حتی خود ما داشته است.
واقعیت این است که برای والدین ممکن نیست همیشه و در همهی لحظات زندگی از هر لحاظ برای فرزندانشان کاملترین و بینقصترین باشند.
بهطور طبیعی هر پدر و مادری گاهی بر سر فرزندشان فریاد میکشند و با آنان تند برخورد میکنند یا میخواهند رفتارها و تصمیمات فرزندانشان را کنترل کنند، و چه بسیار پدران و مادرانی بودهاند که حتی فرزندشان را تنبیه بدنی کردهاند.
اما آیا دراینصورت میتوانیم این پدرها و مادرها را ظالم، بد یا سمی بنامیم؟ البته که نه.
پدرها و مادرها خود انسانند و مانند اغلب انسانهای دیگر دارای محرومیتها، کمبودها، شکستها و ناکامیهای خود بودهاند و اگر عشق و اعتماد و توجه بین والد و فرزند وجود داشته باشد، فرزندان میتوانند بدون اینکه آسیبی جدی ببینند، با رفتارهای ناخوشایند و گاهبهگاه والدین خود کنار بیایند.
اما چه بسیار والدینی که رفتارهای غلط و خشونتبارشان با فرزندانشان دائمی و پیوسته است، بهطوری که روح و روانِ کودک را بهشکلی جدی دچار آسیبهای ماندگار میکنند.
ما این دسته از پدر و مادرها را والدین بدرفتار یا سمی مینامیم.
اینها مانند مادهای شیمیایی وجود کودک را مسموم میکنند و همچنان که کودک رو به بزرگسالی میرود، این آسیب را با خود حمل میکند.
چه کلمهای بهتر از سمی میتواند والدینی را توصیف کند که به دلیل نادانی، بیمسئولیتی، خودخواهی و خودشیفتگی، فرزندشان را دچار مشکلات روحی و روانی میکنند؟
آسیبهایی که عواقب ناشی از آنها گاه تا آخرین روز زندگی فرد همراهش باقی میماند.
بسیاری از این آسیبها همچون آتش زیر خاکستر همواره سوزان و فعال باقی میمانند و در آرامش درونی و تصمیمگیریهای فرد تأثیری جدی باقی میگذارند.
گاهی حتی دیده میشود که این آسیبها نهتنها به شکل آزارهای کلامی و تنبیهات بدنی، بلکه بهصورت آزار جنسی در مورد فرزند اعمال میشود که حتی یک بار نیز کافی است تا آسیب روحی ناشی از آن برای همیشه بر فرد باقی بماند.
والدینی که با تنبیهات بدنی و کتک زدن یا تحقیر کردن فرزندان خود را تربیت میکنند، یا والدینی که فرزندان خود را مورد آزار و سوءاستفادهی جنسی قرار میدهند، در اصل افرادی به جامعه تحویل میدهند که نه به درد خودشان میخورند و نه به درد اجتماع، و چهبسا مخل سلامت فردای اجتماع نیز باشند.
والدین ما اغلب شیوههای تربیتی خود را از کسانی آموختهاند که دانش و آگاهی بسیار ناچیزی نسبت به امر آموزش و پرورش کودک داشتهاند، یعنی از گذشتگانشان، و بسیاری از باورهای تربیتی رایج در گذشته و حال، گاه قرنها نسل به نسل گشته و به امروز رسیده که اصول و باورهایی مبتنی بر جهل و خرافات و نادانی بوده است.
نوع بشر تاکنون دیگر باید به این نتیجهی آشکار رسیده باشد که تا وقتی زنان و مردان به شعور و دانش کافی برای ایفای نقش والدینی مبتنی بر علم و آگاهی نرسند، جامعه به سلامت روانی نخواهد رسید.
نظرات کاربران ۰