منو اصلی
درس های مرتبط: بازی هایی برای اجتماعی شدن کودکان | نظریههای پیاژه درباره هوش کودکان | تجارب قوی و محو نشدنی دوران کودکی
پاداش دادن به کودکان می تواند به نوعی سواستفاده از کودکان باشد.
این فکر ممکن است برای بعضی افراد تعجب آور باشد.
آنها شاید پیش تر تنبیه را شیوهای آسیب رسان می دانستند: تنبیه کودکان به معنای وادار کردن آنها به کاری است که می خواهیم انجام دهند و بدین گونه آنها را از دستیابی به شیوهای که می خواهند در زندگی دنبال کنند محروم می سازیم.
پاداشها نیز همان اثرات تنبیه را دارند، گرچه این حرف ناآشنا به نظر می رسد، ولی حقیقت دارد.
با پاداش دادن به کودکان آشکارا نشان می دهیم که من تصمیم می گیرم چه چیزی خوب است؛ خوردن همهی غذای بشقاب همیشه برای همه خوب است و باقی گذاشتن آن نشانهی بی احترامی، هدر دادن غذای با ارزش و پول است.
من به عنوان یک بزرگسال می دانم چه چیزی درست است و این باعث می شود از خودم بت بسازم.
می دانم که مردم چه کاری را باید و چه کاری را نباید در زندگی انجام دهند و ترجیح می دهم اطرافیانم نیز مطابق با برداشت و باورهای شخصی من رفتار کنند.
آگاهانه یا ناآگاهانه، انگیزهی دیگری دارم: کودکی که پاداش دریافت می کند دفعهی بعد با امید دریافت دوبارهی پاداش همان طور که می خواهم رفتار می کند.
ممکن است این طرز فکر به نظرتان درست باشد: «البته که می دانم چه چیزی برای کودکانم مناسب است.
من فردی بزرگسالم و مسئول پرورش آنها هستم.
اگر بگذارم کودکانم هر کاری می خواهند انجام دهند، بی نظمی به وجود می آید.» پاداش ندادن به معنای آزاد گذاشتن مطلق کودکان نیست.
خواهیم دید که گزینههای جایگزین دیگری نیز وجود دارد. منظورم این است که پاداش دادن موجب می شود دریافت کنندهی آن تنها وقتی دیگران تاییدش می کنند، احساس خشنودی و خرسندی کند.
ممکن است شما یکی از افرادی باشید که هرگز چنین دیدگاهی نسبت به پاداش نداشتهاید و شاید آنچه تا اینجا خواندید کنجکاوی شما را نیز برانگیخته باشد.
خواهشمندم بیشتر بخوانید.
ولی مراقب باشید! این مطلب می تواند دیدگاهتان را نسبت به چگونگی پرورش کودکان، دستخوش دگرگونی ژرفی کند.
هنگامی که می گویم پاداش دادن به کودکان منظورم دادن چیزی است یا این که به کودک بنا به شرطی قول دهیم کاری را که می خواهیم انجام دهد: «چون اتاقتو خیلی زیبا مرتب کردی، به شهر می ریم و یه بستنی می خوریم.» امیدوارم دلیل مخالفت من با اینگونه پاداش دادن با خواندن این مطلب آشکار شود.
همیشه می توان سپاسگذاری را به شیوهی دیگری نیز نشان داد، برای نمونه: «سکوت و آرامش اتاقتو خیلی دوس دارم وقتی تمیز و مرتب است.»
یا «آیا از اینکه همه جای اتاقت نا مرتب است راضی نیستی؟» این پیام ها با ضمیر اشارهی «من» یا پرسشهایی که نشان دهندهی علاقه و توجه به دیگری هستند، آغاز می شوند.
همهی ما نیازمند سپاسگزاری هستیم و دوست داریم که دیده شویم.
سپاسگزاری شیوهی زیبا و نیکویی برای نشان دادن علاقه و توجه ما به دیگران است.
برای آماده سازی شرایط «پرورش کودکان بر پایهی اعتماد» پیش نیازهایی لازم است.
کودکان در اولین سالهای پس از تولدشان، نوزادانی بیش نیستند؛ نوزادانی که پیدایش رشتههای محبت بینشان و یک یا چند فرد بزرگسال، که تربیت و پرورش آنها را به عهده دارند، پایههای اصلی زندگی سرشار از اعتماد را برایشان بنیان می نهد.
یکی از شیوههایی که می تواند این اعتماد را بیافریند، ایجاد محیطی آرام و به سامان است.
با وجود این، هرچه بکوشیم خواستههای کودک را برآورده سازیم، بازهم هنوز این «ما» هستیم که تصمیم می گیریم، چه لباسی بپوشد، چه چیزی بخورد، بیرون از خانه برود یا نه؟ و بسیاری چیزهای دیگر.
وقتی کودک بزرگتر می شود تصمیم گیری برعهدهی خودش است که چه کاری را باید و چه کاری را نباید انجام دهد.
در این فرآیند ما در این کنکاش با خود به سر می بریم که تا چقدر راهنمایی کنیم یا چه محدودیتهایی را به وجود آوریم و چه موقع کنترل خود را کم کنیم.
من این امر را فرآیندی تدریجی می بینم که کم و بیش با راهنمایی و وضع محدودیتها در هر موردی آغاز می شود و در پایان تنها نقش حامی را برای پدر و مادر رقم می زند.
به جای اینکه با پاداش دادن به کودکان سعی کنیم کودکانمان را همانند خودمان پرورش دهیم، می توانیم حس اعتماد را در هر کودکی برای رشد و خودفرمانی به وجود آوریم.
موضوع مهم، رها کردن نقش «رئیس» کودکانمان بودن و در عوض در کنارشان ایستادن، ایجاد انگیزه کردن و حمایت از آنهاست.
اگر با آموزش و پرورش کار می کنیم، پدر یا مادر هستیم، با پدر و مادرها یا آموزگاران سر و کار داریم یا قرار است که با آنها در برخی زمینههای دیگر همکاری کنیم، ممکن است عینیت بخشی به این رویکرد نو در گروه یا خانواده کار آسانی نباشد.
نظرات کاربران ۰